جادوی سایه ها

ساخت وبلاگ
حماقت من ، زودباوری من و تمام پشیمانی هایم برایم قابل احترام هستند من با اشتباهاتم رشد کردم و رسیدم به هیچ !! آری حقیقتی تلخ و نتیجه ای نزدیک به صفر !!احساس میکنم ۴۲ سالم است هرچند میدانم کودک ترم !!جدیدا مرز جنون را ملاقات کردم !! رنگش قرمز صدایش زیر بود.آنجا که رسیدم شک کردم به بودنم چشمانم ر جادوی سایه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:27

بدون گردش در کوچه‌های تو در توی کلمات برویم سراغ خانه شغال باران دیده !سلام شیخ بگو به من ، چگونه خود را از درد و رنج تنهایی برهانم !!سلام ای فرزند درونم اول بگو به خودت که توانش را داری ؟؟آیا توان رهایی ازقفسی که خود تنیده ای و زنجیری که خود ساخته ای و عادتی که در فکرت پرورش داده ای را داری ؟؟تو با جادوی سایه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:27

نمیدانم چند بار تکرار خواهم شد / نمیدانم

احساس میکنم قرن هاست زندگی میکنم / شاید

احساس و نفرتم ، ترس وامیدم ، آنچه مرا کرد / من

و صدایی که همیشه در گوشم هست و میناممش / خدا

وپسری که قلم از دستم خواهد گرفت پس تا ابد / هستم.

جادوی سایه ها...
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت: 22:54

شغال بر فراز سنگ فریاد ایستاد و رو بر آسمان از اعماق وجودش نگاه کرد و در دل از آرزوی بیکران زنده ماندن شرمسار گشت او پس از هزاران سال تازه فهمیده بود که حتی آرزوی حیات هم تنها باید بر دلیل او باشد لاغیر !!

جادوی سایه ها...
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 7:40

تنها در خود نشسته ام . نمیدانم میخواهم چکار کنم !!سالها ندانستم و کوتاه ترین راه فرار از مشکلات را انتخاب کردم.آرزوی مرگ کردم بخاطر تکالیف مدرسه ای که انجام نشده بود گاهی بخاطر دعوای این و آن گاهی بخا جادوی سایه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 19:06

وقتی باید یه مسیری رو بری ولی دلت نیستهم عجله داری که سریع بری تا زود برگردیهم طولش میدی که نری چون شاید دیگه برنگردی! کاش هاکان میدونست دلم نیست برم واسه همینه که عجله دارم. دلم برای خیلی چیزا تنگ می جادوی سایه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 19:06

فردا جمعه نگرانمامشب خواب ندارمشاید فکر کنی میترسمنه این ترس نیست نگرانم فقطنگران خاطراتی که هنوز نساختمقصه هایی که هنوز نگفتمآوازهای خوانده نشده امسفرهای نرفته امکارهای نکرده امنگران اینم سوالات پسرم جادوی سایه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 19:06

پسرم لطف و مهربانی خداوند باز هم شامل حالم شد

فرصتی دارم تا خاطراتی با ارزش با تو بسازم

سلامتی نعمت بسیار بزرگیست و البته مرض و بیماری هم میتواند خبررسان این نعمت بزرگ باشد

بیماری من هرچند ناعلاج بنظر میرسد اما خبر از سلامتی داد که میخواستم

خدا بسیار مهربان است و شکرش میکنم و بهترین آرزو ها را برات و برایمان دارم

عاشقت هستم و خواهم ماند.

جادوی سایه ها...
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 19:06

آرامش شب را صدای پوتین های سربازانی بر در غار شغال میخراشید شغال از جایش برخواست و پیش آمد سلام و درود خداوند را ادا کرد. یکی از سربازان پیش آمد و سلام پادشاهش را جواب گفت . شغال روی برگرداند و سوال کرد دلیل حضورشان را. سرباز درخواست شاه را برایش خواند و گفت از این پس هر جوابی که به سائلی دهد در ازای دریافت مبلغی جایز است و قسمتی از آن را باید برای دربار در نظر گرفته باشد ، در غیر اینصورت سیاهچال قصر پذیرای وی و سائل خواهد بود . سرباز ادامه داد و گفت تنها در صورتی این فرمان ابطال میشود که مقصود شاه را از این فرمان برایش بازگو کنی . شغال گفت بگویید نزدم آید تا برایش بگویم. سرباز اطاعت کرد و با همراهانش دور شد. چندی بعد صدای اسب ها و چرخهای ارابه ای حکایت نزول مهمانی اشرافی بر در غار شغال را داشت. نور مشعل ها و قامتی فربه و عصایی از طلا تنها ویژگی شاه بر غار نمایان شد. شغال از جای برخواست سلام و درود خداوند را ادا کرد و شاه نیز جواب داد. شغال گفت چه چیز باعث شده بر سیاه چال قصر من فرود آیی ای سائل ؟؟ شاه لبخندی زد و گفت سوالم را قبلا پرسیدم اگر جوابش را دهی فرمانم را باطل خواهم کرد و اگر جوابی نادرست دهی درهمی خواهم داد و از این سیاه چال رها خواهم شد. شغال گفت دلیل و فکر تو از طرح اینچنین فرمانی مالیات کار من نیست تو آنقدر دارا هستی که قسمتی از یک درهم در خزانه ات پشیزی ن جادوی سایه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 37 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 15:38

به روز اول هستی / به شوق آن همه مستی به روی کاغذ خلقت / روشنایی را پدید آوردشکست آن ظلمت شب را / به پایان برد آن تب را نور را فرمود حاضر شو / جلالم را تو ناظر شو تو گر باشی همه روز است / نباشی درد جانسوز است اینچنین خلقت پدید آمد / به کام رب لذیذ آمد فرمود آفرین بر ما / روز دوم رسید اما زمین را گفت دریا شو / هوا را گفت از ما شو یکی پایین یکی بالا / پدید آیید همین حالا بوجد آمد از خلقت اسماء / شاد شد از دیدن دریا گفت آفرین بر ما / حال آید موسم فردا روز سوم رسید اما / از پس خلقت دریا گیاهان را آفرید ایزد / روز سوم است اینک آفرید ایزد درختان را / کاشت بذر گیاهان را نباتات و همه اشجار / شد فکری از جادوی سایه ها...ادامه مطلب
ما را در سایت جادوی سایه ها دنبال می کنید

برچسب : پیدایش, نویسنده : 8vasarekhat3 بازدید : 38 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:57